جدول جو
جدول جو

معنی علی الحال - جستجوی لغت در جدول جو

علی الحال
(گُ تَ)
بی درنگ. درحال. دروقت. فوری. فوراً. کنایه از زود و شتاب. (آنندراج) :
بباید علی الحال کابینش کرد
بیرزد به کابین چنین دختری.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
علی الحال
دردم زود در حال بی درنگ فورا، علی ای حال: ابو موسی الاشعری گفت علی الحال باز باید گشادن (خانه را) تا بنگرم بازگشادند بضرورت. . یا علی الحالات کلها. درهمه حالات
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از علی ای حال
تصویر علی ای حال
به هر حال، به هر روی، درهر صورت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فی الحال
تصویر فی الحال
هم اکنون، دردم، بی درنگ، فوری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علی البدل
تصویر علی البدل
آنکه در غیاب کسی جانشین او شود مثلاً عضو علی البدل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علی الحساب
تصویر علی الحساب
بنابر حساب، دریافت یا پرداخت پولی پیش از موعد پرداخت
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
علی الحال. علی ای حال. بر هر حال. در هر حال. به هرحال. رجوع به ’علی ای حال’ شود:
نوگشته کهن شود علی حال
ور نیست مگر که کوه شروین.
ناصرخسرو.
ور در جهان نیند علی حال غایبند
ور غایبند بر تن ما چون که حاضرند.
ناصرخسرو.
زین جهان مندیش و او راگیرکو به از جهان
سر به از افسر علی حال، ارچه نیکو افسر است.
عنصری.
گرگ بر اطراف این حظیره روان است
گرگ بود بر لب حظیره علی حال.
منوچهری.
دینار دهد، نام نکو باز ستاند
داند که علی حال زمانه گذران است
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ کَحْ حا)
ابن عیسی بن علی کحال. طبیب بود و در امراض چشم تخصص داشت و در سال 430 هجری قمری درگذشت او راست: تذکرهالکحالین فی العین و أمراضها. و صاحب ذخیرۀ خوارزمشاهی ’اندر علاج شرتاق’ از وی نقل کند. (از معجم المؤلفین از عیون التواریخ ابن شاکر ص 182 و فهرس مخطوطات الطب بالظاهریه و عیون الانباء ابن ابی اصیبعه ج 1 ص 247 و کشف الظنون حاجی خلیفه ص 390 و فهرست کتاب خانه دانشگاه تهران ج 3 ص 732). و رجوع به ذخیرۀ خوارزمشاهی شود
لغت نامه دهخدا
(پَ اُ دَ)
تاکنون. تا حال. الی الاّن. هنوز. و رجوع به الی الاّن شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ مَ / مِ کَ دَ)
به هر حال. به هرتقدیر. در هر صورت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ لَلْ بَ دَ)
به عنوان جانشین. به عوض چیزی یا کسی. فرعی بجای اصلی.
- عضو علی البدل، در برابر عضو اصلی، کسی را گویند که بجای عضو اصلی کار کند. بسیاری از هیأتها و انجمنها اعضایی اصلی دارند و اعضایی علی البدل، تا در هنگام غیبت اعضای اصلی اعضای علی البدل بجای آنان کار کنند
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ)
بنابر حساب. مبتنی بر حساب، در اصطلاح امور حسابداری و در معاملات هنگامی که کسی از حساب معینی پول پیش از موعد پرداخت یا قبل از تصفیۀ آن، بگیرد گویند: ’علی الحساب گرفت’. گرفتن مبلغی پیش از حصول موعد پرداخت یا واریز
لغت نامه دهخدا
(عَ ضُلْ)
در اصطلاح کاتبان و دبیران، نامه ای است که بر والی امر عرضه شود، خواه برای تظلم باشدو خواه برای درخواست کمک و نعمت. ج، عروض الاحوال. (از اقرب الموارد). عرض حال. رجوع به عرض حال شود
لغت نامه دهخدا
(وَ اَ / اُو گَ دَ)
به هر حال. به هر جهت. در هر حال
لغت نامه دهخدا
تصویری از فی الحال
تصویر فی الحال
دردم بزودی دردم: فی الحال حکم شرع بدان منوال نفاذ یافت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علم الحیل
تصویر علم الحیل
فند شناسی دانش حیل
فرهنگ لغت هوشیار
هموند وابسته، جانشین کسی که در کمیته یا هیاتی جانشین دیگری گردد: عضو علی البدل مقابل عضو اصلی عضو پیوسته
فرهنگ لغت هوشیار
بنابرحساب مبتنی برحساب، هنگامی که کسی از حساب معینی پولی پیش از موعدپرداخت یا قبول از تصفیه آن بگیرد گویند: علی الحساب گرفت گرفتن مبلغی پیش از خصول موعد پرداخت یا واریز: علی الحساب مبلغ. . ریال باقای. . کار سازی فرمایید. کار سازی فرمایید
فرهنگ لغت هوشیار
بر سر از ته دل بر سر بچشم یا علی الراس و العین. برسر و برچشم چشم از روی میل و رغبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علی الولا
تصویر علی الولا
پیاپی
فرهنگ لغت هوشیار
به هر روی به هر گونه بهر روی بهر گونه بهر حال بهر تقدیر: علی ای حال صلح بنظرمن بهتر می آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علی کل حال
تصویر علی کل حال
بهر حال بهر تقدیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الی الحال
تصویر الی الحال
تاکنون تا این دم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علی الحساب
تصویر علی الحساب
به شمار پرداخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علی ای حال
تصویر علی ای حال
((عَ لا اَ یِّ))
به هر حال، به هر تقدیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از علی الحساب
تصویر علی الحساب
((عَ لَ لْ. حِ))
به صورت بخشی از پرداخت یا دریافت بدهی، مزد و مانند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از علی البدل
تصویر علی البدل
((عَ لَ لْ بَ دَ))
کسی که در کمیته یا هیأتی جانشین دیگری گردد، جانشین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الی الحال
تصویر الی الحال
((اِ لَ))
تاکنون، تا این دم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از علی البدل
تصویر علی البدل
جانشین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از علی الحساب
تصویر علی الحساب
پیش پرداخت، پیش دریافت، پیش ستان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از علی ای حال
تصویر علی ای حال
به هر روی
فرهنگ واژه فارسی سره
الان، الحال، بلافاصله، زود، فوراً
فرهنگ واژه مترادف متضاد
در حال حاضر
دیکشنری اردو به فارسی